روز بد و خوب

ساخت وبلاگ
امروز تولد دوستم بود

رفته بودیم کافه سیناله رشت

نمیدونم چی بگم

نشسته بودیم 

چهار نفر 

روبروی میزمون ی پسره با ی دختره که بهشون میخورد 18 سالشون باشه نشسته بودن

بطور ناگهانی چشمم خورد ب پسره،ک چقدددررر تو لبخندش عشق بود

مشخص بود دختر رو دوسش داره،کاملا

بطوری اون دستشو گرفته بود مشخص بود

خیلی راحت

خیلی راحت میتونستم درک کنم چقد عاشقشع پسره

یدفع چشمم خورد بدختره

دیدم نگام کرد سرمو اوردم پایین 

روبروم بود

بازم چشمم افتاد

دیدم برام لبخند زد

و دیدم داره آمار میده بهم

انقدر سرمو پایین نگه داشتم 

دیدم نمیشه بالا نیارم

نمیتونستم همونطور بمونم

دیدم داره خیلیی آمار میده بهم

منم جلو دستم کیف مدارکم بود

ازتوش کاغذ دراوردم بهش آمار دادم ببینم ازم شماره میگیرع یا نه

دیدم سرشو تکون داد

که اره میخاد

منم با خودکار صندق دار اونجا نوشتم 

موقع رفتن پسره رف حساب کنه

دختره از بغلم رف

پشت پسره بود

کاغذو ازم گرفتتت

کرد تو جیبشو رف

رفیقام همه خوشحال با خنده

میگن دسخوش یاسین

میدونین 

آدم سالم، سالمه

هیچ چیز نمیتونه خرابش کنه

توش نوشته بودم 

خیلی پستی دختره ی حرومزاده .

اره من نوشتم

ب دوستامم چیزی نگفتم

چون لازم نمیدونم

عقیده ها متفاوته

خوب باشیم،و با غیرت

دوستون دارم


برچسب‌ها: دختره هرزه

+ نوشته شده در  جمعه دهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 20:31&nbsp توسط Yasin  | 

عشق کلامی...
ما را در سایت عشق کلامی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yasinnikpoor بازدید : 215 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1396 ساعت: 13:03